یکشنبه ۲۵ آذر ۱۴۰۳ |۱۳ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 15, 2024

حضرت آیت الله جوادی آملی در پیامی به کنگره بزرگداشت مرحوم آیت الله محمد تقی آملی، این عالم فقید را مجاهد عرصه های جهاد اصغر، جهاد اوسط و جهاد اکبر عنوان کردند

به گزارش خبرگزاری حوزه، متن پیام این مرجع تقلید که امروز، ششم مهرماه در کنگره یزرگداشت مرحوم آیت الله محمد تقی آملی،  در دانشگاه شمال آمل قرائت شد، بدین شرح است:

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين و الأئمة الهداة المهديين سيما خاتم الأنبياء و خاتم الأوصياء(عليهما آلاف التحيّة و الثناء) بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!

مقدم شما حضّار ارجمند, نخبگان, فرهيختگان, دانشمندان و مسئولان محترم را ارج مي‌نهيم از برگزاركنندگان اين همايش وزين حق‌شناسي مي‌كنيم از خداي سبحان مسئلت مي‌كنيم به همه شركت‌كنندگان و به عزيزان برگزاركننده اين همايش وزين سعادت و سيادت دنيا و آخرت مرحمت كند!

محور اصلي اين بحث, سير و سلوك متخلّقانه و عارفانه فقيه نامور اماميه آيت الله العظمي مرحوم آقا شيخ محمدتقي آملي است آنچه به عنوان اين همايش اخلاقي مطرح است سه جهاد بزرگ اين فقيه و حكيم متألّه بزرگوار است: حضور ايشان در جهاد اصغر, حضور ايشان در جهاد اوسط, حضور ايشان در جهاد اكبر. در اوايل عمر در خدمت مرحوم والد بزرگوار و عظيم‌الشأن خود آيت الله العظمي مرحوم شيخ محمد آملي در جريان مشروطه حضور داشتند آن رنج توانفرساي تبعيد والد بزرگوار را تحمّل كردند آن سانحه سنگين را پشت سر گذاشتند و از نزديك در آن صحنه حضور داشتند و به نوبه خود فاتح آن صحنه بودند چه اينكه در جريان انقلاب اسلامي به رهبري امام(رضوان الله تعالي عليه) با مراجع و علماي بزرگوار ديگر هم‌آوايي و هماهنگي داشتند در تأييد نهضت امام كوشيدند و در حمايت از امام بي‌دريغ وارد صحنه شدند. مدّتي كه پدر بزرگوارشان در تبعيد بودند آن رنج‌ها را تحمّل مي‌كردند عائله سنگين را اداره مي‌كردند و مانند آن. در اين اثنا جهاد فكري و علمي را هم داشتند بخشي از عمر را در محضر پدر بزرگوارشان به فراگيري  فقه و اصول پرداختند وقتي هم پدر بزرگوارشان به نور مازندران تبعيد شد خدمت فقها و حكماي بزرگوار تهرانِ آن روز بسياري از علوم عقلي و نقلي يعنی فقه و اصول و فلسفه و كلام را فرا گرفتند و تدريس مي‌كردند. گرچه مسئله اخلاق و تهذيب نفس به عنوان جهاد اكبر مطرح است اما اين اكبر بودنِ جهاد اخلاقي، نسبي است نه نفسي در جهاد اخلاقي بين نفس و عقل فاصله است عقل چيزي مي‌طلبد نفسي كه ﴿لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ﴾[1] يا نفس مسوّله چيز ديگري مي‌طلبد در جهاد اوسط، انسان مي‌كوشد مهذّب باشد واجب‌ها را انجام بدهد مستحب‌ها را تا حدود ممكن رعايت كند از حرام بپرهيزد از مكروهات تا حدود امكان صرف‌نظر كند كه اين تقوا, فضيلت اخلاقيِ يك انسان سالك را فراهم مي‌كند و درگيري بين عقل و نفس است اين را اصطلاحاً مي‌گويند جهاد اوسط. جهاد اكبر بين عقل و قلب است عقل مي‌خواهد بفهمد قلب مي‌خواهد ببيند, عقل مي‌خواهد با برهان  روزگار را به سر آورد و به همين بسنده كند قلب مي‌گويد فهميدن هنر نيست با مفاهيم، مأنوس بودن مهم نيست ديدن, هنر است به تعبير مولوي:

خود هنر دان ديدن آتش عيان٭٭٭ نِي گپ دلّ علي النار الدخان[2]

آن كه آتش را نمي‌بيند و از دود پي به آتش مي‌برد اين گپ مي‌زند حكيم گپ مي‌زند و عارف مي‌بيند. اين جهاد اكبر است كه بين عقل و قلب است.

اخلاق و عرفان از دو قسم تشكيل مي‌شوند اخلاق نظري داريم و اخلاق عملي, عرفان نظري داريم و عرفان عملي, اخلاق نظري در كتاب‌هاي اخلاق هست و عرفان نظري هم در كتاب‌هاي عرفان نظري هست مرحوم آيت الله العظمي شيخ محمد تقي آملي(قدّس الله نفسه الزكيّه) اخلاق نظري و عرفان نظري را نزد اساتيد خواندند.

اما اخلاق عملي و عرفان عملي؛ اخلاق عملي متخلّق شدن به احكام الهي است مستحضريد كه تفاوت جوهري و اصيلي بين اخلاق و عرفان هست اخلاق عهده‌دار تأمين ره‌توشه و زاد است عرفان عهده‌دار تأمين مقصد و مقصود, در اخلاق تلاش و كوشش بر اين است كه انسان باتقوا باشد اين فضايل اخلاقي را رعايت كند كه اينها ره‌توشه است كه ﴿تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي﴾[3] زاد و راحله براي آن است كه اين مسافر را به مقصد برساند اما وقتي به مقصد رسيد بخواهد مقصود را ببيند با او گفتگو كند او وارد حوزه جهاد اكبر است آ‌ن را عرفان عهده‌دار است نه اخلاق, اخلاق براي مسئله تحصيل زاد است زاد و توشه و راحله براي رسيدن به مقصد است اما مقصود را چگونه ملاقات كنند از او چه بخواهند با او چگونه رفتار كنند اين به عهده مسئله عرفان است. گرچه ممكن است مسئله تقوا به نحو جامع شامل هر سه قسم جهاد بشود هم جهاد اصغر هم جهاد اوسط هم جهاد اكبر آنها همه زير پوشش احكام اخلاقي قرار بگيرند ولي تفصيل، قاطع شركت است وقتي در مقابل عرفان قرار گرفت عهده‌دار تأمين زاد راه است و عرفان، عهده‌دار تأمين شهود مقصود در مقصد. مرحوم آقاي آملي(رضوان الله تعالي عليه) در تمام مدّت عمرش از طهارت روح برخوردار بود (يك) و حوادث سختي هم در روزگار او رخ داد و ايشان با مديريت صحيح اينها را پشت سر گذاشت (دو) و اساتيد خوبي هم نصيبشان شد که در همه اين رشته‌ها توانستند ايشان را رهبري كنند (سه) ﴿عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَي﴾[4] نصيبش شد مثل پدر بزرگوارش كه جزء مبارزان و هم‌رزمان شهيد آيت الله شيخ فضل الله نوري(رضوان الله تعالي عليه) بود و هم هم‌سنگر بسيار ديگري از مبارزان صدر مشروطيّت. گذشته از طهارت روح و داشتن اساتيدي كه به عنوان ﴿عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَي﴾ رهبري خوبي كردند ايشان احساس نياز كردند مي‌فرمودند من بعد از اينكه از تهران به نجف رفتم همواره به اين فكر بودم صاحب‌دلي را پيدا كنم كه حرف‌هاي دلم را با ايشان در ميان بگذارم و اسرار قلبي را از ايشان دريافت بكنم مدّتي با بعضي‌ها مأنوس بودم در حرم مطهّر علوي(صلوات الله و سلامه عليه) تا سرانجام به بزرگي رسيدم ـ كه ظاهراً مرحوم آقاي آقا سيّد علي قاضي است ـ فرمود آن بزرگ و آن بزرگوار هر چه من مي‌خواستم داشت و از محضر آ‌ن بزرگوار بهره‌هاي فراوان بردم نشانه‌اي از بهره‌وري اين بزرگوار اين است كه گاهي در رؤيا گاهي در رؤيت مطالبي را مشاهده مي‌كردند كه اين در بخش عرفان عملي قرار میگيرد در بخش مشاهدات ملكوت است و مانند آن, گاهي در رؤيا گاهي در رؤيت، دو بار اين قضيه را ذكر فرمودند يك بار فرمودند من در عالم رؤيا ديدم دشمن من به من حمله كرده است من براي اينكه از دست او نجات پيدا كنم و از شرّ او بِرَهم دست او را محكم گاز گرفتم كه او دستي به من نزند و آزارم ندهد دفعتاً از شدّت درد بيدار شدم ديدم دستم در دهن خود من است در آن عالَم به من فهماندند كه دشمن انسان همان نفس اوست هيچ كس دشمن انسان نيست فهميدم اگر من نفس مسوّله را نفس امّاره را اين نفس را رام كنم از شرّ دشمن نجات پيدا مي‌كنم اين يك صحنه رؤيايي, مشابه اين صحنه رؤيايي ديگري برايشان رخ داد و آن اينكه فرمودند من ديدم دشمني به من حمله كرده است من براي نجات از اين دشمن دست آوردم به چشم او حمله بردم كه به چشم او آسيب برسانم دفعتاً ديدم از شدّت درد دارم بيدار مي‌شوم وقتي بيدار شدم ديدم دستم در چشم خودم است فهميدم به من گفتند دشمن انسان خود انسان است «أعدیٰ عدوّك نفسك الّتي بين جَنْبَيك»[5] هيچ كس دشمن انسان نيست مگر نفس او, البته دشمن‌هاي بيروني دشمن بالعرض‌اند چه اينكه دوستان بيروني دوستان بالعرض‌اند آنچه مستقيماً با خود انسان در ارتباط است خود انسان است و بس! اينها را در عالَم رؤيا فرمودند به من گفتند و من اينها را فرا گرفتم اما در رؤيت كه در بيداري بود فرمودند روز عاشورايي بود البته ممكن است اين صحنه مكرّر اتفاق افتاده باشد چون همين صحنه را من از ديگران شنيدم که به سبك ديگر تعريف كردند اما آ‌نچه خودم از ايشان شنيدم اين بود كه فرمودند روز عاشورايي بود عزاداري خالصانه‌اي در قم انجام شد و من هم به زيارت كريمه اهل بيت آمده بودم در مراسم سوگ و ماتم شركت كردم بعد رفتم به زيارت بزرگاني كه در قبرستان شيخان مدفون‌اند آنجا كه رفتم ديدم اين اموات هر كدام روي قبرشان حاضرند مشابه همان صحنه‌اي كه براي امير مؤمنان(سلام الله عليه) اتفاق افتاد به بركت آن حضرت, مرتبه ضعيفش براي شاگردان آن حضرت هم اتفاق مي‌افتد اين رؤيت ملكوتي, نشانه شهود عرفاني آن بزرگوار است آن رؤيت رؤيايي نشانه حُسن خُلق ايشان است كه توانستند بين اخلاق و عرفان يعني جهاد اوسط و جهاد اكبر جمع كنند.

در جريان اخلاق، رفتار متخلّقانه ايشان به اين صورت بود وقتي مرحوم آيت الله آقا سيّد صدرالدين جزايري پسر بزرگشان مرحوم حجّت الاسلام آقاي سيّد حسن صدر جزايري مرحوم شد مرحوم آقاي آملي خواستند به قصد تسليت و عرض ارادت به منزل مرحوم آقا سيّد صدر جزايري بروند يكي از آقايان را كه از خانواده شهداي فعلي است و از دوستان ماست به ايشان گفته بود كه ما امروز عازم منزل مرحوم آقا سيّد صدرالدين جزايري هستيم به اتفاق آن بزرگوار رفتند براي عرض تسليت و برگشتند بعد فرمودند من خودم پسري دارم مرحوم آقاي آيت الله حاج آقا ضياء آملي آقازاده ايشان خب ايشان هم شاگردان مرحوم آقا ضياء بود محضر مرحوم آقاي نائيني را درك كرد و خب از علما و فقهاي بزرگوار بود فرمود من خودم پسر دارم و مي‌توانستم با پسرم براي تسليت به منزل آقاي صدر بروم لكن عمداً اين كار را نكردم براي اينكه ايشان پسر خودش را از دست داد اگر پسر مرا در كنار من مي‌ديد ممكن بود قلبش متأثّر بشود من براي اينكه اين تأثّر احتمالي پيش نيايد با شما كه از آشنايان ما هستيد به اتفاق رفتيم براي عرض تسليت, اين رعايت نكته اخلاقي خيلي آموزنده است در بين راه هم مسائل اخلاقي هم داشتند.

بخش پاياني عرضم اين است كه آنچه ما از اين بزرگوار و بزرگواران ديگري كه شاگردي مكتب مرحوم آيت الله العظمي آقا سيّد علي قاضي تبريزي(رضوان الله تعالي عليه) را كردند به ياد داريم اين است كه اينها عارفانه زندگي مي‌كردند يعني برابر با جهاد اكبر به سر مي‌بردند مستحضريد كه بسياري از افراد موحّدند اما توحيدشان در متن زندگي حضور ندارد اهل نمازند اهل روزه‌اند اهل حج و عمره و زيارت هستند اما دين توحيدي در متن زندگي‌شان راه ندارد مثلاً اگر كسي چيزي براي آنها به عنوان هديه ببرد اينها فقط دو سؤال مي‌كنند مي‌گويند اين چيست (يك) چه كسي داد (دو) اما در زندگي عرفاني عرفا كار به اين دو جمله ختم نمي‌شود هرگز نمي‌گويند چه كسي داد سه سؤال دارند سومي مفروغ‌عنه است مي‌گويند اين چيست؟ جواب مي‌دهند ميوه است مي‌گويند چه كسي آورد؟ مي‌گويند فلان شخص چه كسي داد؟ خدا, اين سومي مفروغ‌عنه است هرگز نمي‌گويند چه كسي داد در جواب بگويند فلان شخص چون فلان شخص را آورنده مي‌دانند نه دهنده آن كه مي‌بخشد خداست ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾[6], ﴿رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي﴾[7]  عارفانه زندگي كردن يعني نعمت‌ها را از خدا دانستن منشأ نطق كلمات را خدا دانستن و مانند آن است كسي كه عارفانه زندگي مي‌كند برابر ﴿رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي﴾ به سر مي‌برد برابر ﴿أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ﴾[8] به سر مي‌برد مي‌گويند اين حرف چيست مشخص است گوينده كيست مشخص است اِنطاق و نطق‌آوري از كيست آن از الله است ﴿أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنطَقَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ﴾ اين اصل است ﴿رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي﴾ اين اصل است بنابراين عارف, موحّدانه زندگي مي‌كند هرگز نمي‌گويد اين را چه كسي داد مي‌گويد چه كسي آورد ديگري ممكن است از اين كار غفلت كند سيره, سنّت, سريره حكيم، فقيه و متألّه بزرگوار حضرت آيت الله العظمي آقا شيخ محمدتقي آملي(رضوان الله تعالي عليه) در بخش جهاد اوسط متخلّقانه بود و در جهاد اكبر عارفانه و اين بركت باعث شد كه وقتي مراجع نجف خواستند اجازه اجتهاد به اين بزرگوار بدهند مرحوم آقا ضيا(رضوان الله عليه) نوشت «كَهف المجتهدين العظام» مرحوم آقاي نائيني(رضوان الله عليه) نوشت «صَفوة المجتهدين العظام» يعنی مرحوم آقا شيخ محمدتقي آملي عصاره مجتهدان است كه ما اميدواريم ذات اقدس الهي پدر بزرگوار و خود ايشان و بيت شريفشان را مشمول عنايت وليّ عصر قرار بدهد خود اينها را با انبيا و اولياي الهي محشور بكند آثار به جا مانده ايشان و مآثر به يادگار مانده ايشان ـ ان‌شاءالله ـ سبب دوام و بقاي اين مكتب بشود تا راهيان راه اين بزرگوار در هر سه جهاد موفق بشوند. مطالبي كه مربوط به زندگينامه ايشان است آنها مربوط به بخش‌هاي ديگري است كه در جريان ديگري بايد مطرح بشود و اين همايش چون همايش اخلاقي و عرفاني است به همين مقدار بسنده شده است.

اميدواريم خداي سبحان به همه شما بزرگواران و به برگزاركنندگان اين همايش وزين، علم صائب و عمل صالح مرحمت كند تا همگان بتوانيم در جهاد اصغر و اوسط و اكبر پيروز باشيم.!

پروردگارا نظام ما را, رهبر ما را, مراجع ما را, ملت و مملكت ما را در سايه امام زمان حفظ بفرما!

روح مطهر امام راحل و شهدا را با اوليا محشور بفرما!

مشكلات مملكت را در سايه وليّ‌ات برطرف بفرما!

بركت مملكت را اضافه بفرما!

بين ما و قرآن و عترت جدايي نينداز!

هرگز دشمن‌ها را بر كشورهاي اسلامي مسلّط مفرما!

بيداري اسلامي خاورميانه را به ثمر نهايي‌اش برسان!

مقدم مبارك شما بزرگواران را بر صراط ملغزاند و از برگزاركنندگان اين همايش وزين به احسن وجه بپذيرد!

«غفر الله لنا و لكم و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

 

[1] . سورهٴ يوسف، آيهٴ 53.

[2] . مثنوی معنوی، دفتر ششم، بخش83.

[3] . سورهٴ بقره، آيهٴ197.

[4] . سورهٴ نجم، آيهٴ 5.

[5] . عدةالداعی، ص314.

[6] . سورهٴ نحل، آيهٴ 53.

[7] . سورهٴ طه، آيهٴ 50.

[8] . سورهٴ فصلت، آيهٴ 21.

 

 

 

 

 

 

 

 

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha